فاطمه ناز فاطمه ناز ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره
حنانه یاسحنانه یاس، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

✿فاطمه ناز ثمره عشق من و حامدم✿

اخبار این مدت که گذشت (البته با تاخیر)

1392/1/5 22:58
نویسنده : مامان
937 بازدید
اشتراک گذاری

قسمت دوم

و حالا ادامه داستان

بعد از رفتن خاله رقیه یهو به سرم زد که اگه تو ماشینشون جا داشته باشن من و فاطمه نازم باهاشون بریم ساری تا عزیز جون و بابا جون و عمه کوثر و عمو محمد دخترم و خانومو متین جون و سایر فامیل فاطمه ناز و ببینن . آخه همزمان با زایمان من عزیز جون (مامان آقایی) حالش بد شده بود و خدا رو شکر سکته رو رد کردن اما متاسفانه چشماشون خونریزی کرده بود و مجبور شده بودن عمل کنن واسه همین نتونستن بیان مشهد و فاطمه ناز و ببینن و خیلی بی تابی میکردن .

خلاصه پس از مشورت با آقایی و مامانم قرار شد به خاله بگم تا در صورت امکان ما همسفرشون شیم . فرداش که شد به خاله جون تلفن کردم و خاله هم از پیشنهادم حسابی استقبال کرد اما همه با هم قرار گذاشتیم هیچی به عزیزجون نگیم و سورپرایزشون کنیم .

و به این ترتیب صبح جمعه ١٣/١١ ساعت ٨:٤٥ به سمت ساری به راه افتادیم .

راستی یادم رفته بود بگم عصر دوشنبه ٩/١١ رفتیم سرخس شهر محل تولد من تا تو جشن عروسیه پسر عموم و مریم جون خانومش شرکت کنیم و فاطمه ناز و بردیم تا زادگاه مامانشو ببینه .

شب حدود ساعت ٨ رسیدیم ساری و ...

واقعا خیلی لحظه های شاد و احساسی و جذابی بود . چون به هیچ کس نگفته بودیم همه غافلگیر شدن و عزیز جون و بابا جون و کوثر جون فقط نگاه میکردن و اشک میریختن .

کوثر جون فاطمه ناز و بغل کرد و دوره خونه میدوید و گریه میکرد انقدر گریه گرد که صورتش با رنگه شالش که صورتی بود یک رنگ شده بود .

عزیز جونم پرید بیرون و دنبال حامد میگشت آخه فکر کرده بود با هم اومدیم , باباجونم که مثل همیشه از همه آرومتر بود وایستاده بود یک کنارو فقط اشک میریخت . باور کنین یکی از قشنگترین لحظه ها و اتفاقات زیدگیم بود و هرگز فراموشش نمیکنم و به این ترتیب فاطمه ناز به زادگاه باباییش هم سفر کرد .

تو این ٩ روزی که اونجا بودیم خیلی خیلی خیلی بهمون خوش گذشت و حسابی صفا کردیم .

همه اومدن دیدنمونو به فاطمه ناز یه عالمه کادو دادن

عزیز جون و باباجون وجه نقد دادن

عمو جون محمد و زن عمو زینب و متین جونم وجه نقد دادن با یه کیک خوشگل واسه فاطمه ناز

عمو وحید یک جفت گوشواره خوشگل هدیه دادن به فاطمه ناز

عمه جون کوثر هم یک ست کامل لباس واسه فاطمه ناز گرفته بود

اینم عکس کادوهای فاطمه ناز

بقیه فامیل و آشنایان هم لطف کردن و وجه نقد دادن به دخملم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان درسا
6 فروردین 92 0:48
خیلی جیگر شدی خانم.
مامان نیایش
5 خرداد 92 9:09
ما شاالله خدا حفظش کنه براتون
مامان نازنین زهرا
8 خرداد 92 12:11
قربونت برم حتما الانه دیگه شوخ شدی چهاردست و پا خونه مامان به هم می ریزی مامان و بابا را کلافه کردی اشکالی نداره من به زهراجون گفتم الانه تو اذیتم کن فردا بزرگ شدی اتوی لباس ها رومی دهم به تو
نازی
30 مرداد 92 10:42
مثل بچه ندیده ها هستی...